سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 5
کل بازدید : 17256
کل یادداشتها ها : 60
خبر مایه


بارون

تو و بارون و من دیوونه ....


  

امشب یه اتفاقی افتاد که خیلی ازش درس گرفتم ، من اصولا با توجه به چیزایی که تو دنیای اطرافم می دیدم خیلی اعتقاد به اینکه آدم ها به جزای اعمالشون می رسند نداشتم (حداقل تو این دنیا) و همیشه سعی می کردم با مثال های متقاعد کننده این نظر و عقیده رو به دیگران هم منتقل کنم و اصولا به ضرب المثل چوب خدا صدا نداره می خندیدم و می گفتم آخه این همه آدم که دارند هرکاری دلشون میخواد انجام میدن و هربلایی میخوان سر دیگران میارن و هیچ وقت هیچ اتفاقی براشون نمی افته اما امشب یه اتفاق خیلی کوچیک منو به خودم آورد و تو گوشم زمزمه کرد دعایی رو که چند سال پیش کرده بودم و الان برآورده شدنش رو با چشم خودم شاهد بودم دقیقا جمله ای که آرزوش کرده بودم ...آره به خودم اومدم و دیدم واقعا وقتی دل آدم ها رو بشکنی یه روزی تاوانش رو میدی وقتی آدم خوش قلبی رو قضاوت کنی مطمئن باش دقیقا همونطور که برات آرزو کنه قضاوت میشی این آرزو و اصلا سبب ساز این آرزو از طرف من خیلی چیز کوچیکی بود اما با معصومیت بچگی یه دعا کردم وقتی دلم از دست کارشون گرفت و حالا بعد از حدود ده سال با اینکه حس می کنم حافظه ام خیلی وقت ها اتفاقات مهم رو یاری نمی کنه به خاطر بیارم این آرزو رو به خاطر آوردم چون فکر می کنم اون چیزی که باعث شد به خاطر بیارم قوه ی حافظه نبود ...


  

مردی به همسرش گفت: نمی دانم امروز چه کار خوبی انجام داده ام که یک فرشته به نزدم  آمده و گفت: "یک آرزو  کن تا من فردا برآورده اش کنم."همسرش به او گفت: ما که شانزده سال است بچه ای نداریم آرزو کن که بچه دار شویم.مرد رفت پیش مادرش و ماجرا را برای او تعریف کرد مادر گفت:من سالهاست نابینا هستم،پس آرزو کن که چشمان من شفا یابد.مرد از پیش مادرش به نزد پدر رفت پدرش به او گفت: من خیلی بدهکارم و قرض زیاد دارم از اون فرشته تقاضای پول زیاد کن.

مرد هرچه قکر کرد هوای کدامشان را داشته باشد؟ کدام یک از این افراد از تقدم دارند؟ همسرش؟ مادرش؟ پدرش؟

تافردا راه چاره را پیدا کرد و با خوشحالی پیش فرشته رفت و گفت: آرزو دارم مادرم فرزندم را در گهواره ای از طلا ببیند.دوست داشتن

(پائولو کوئلیو )

برای یکدیگر آرزو های قشنگ کنیم


  

نیایش

بارالها

از کوی تو بیرون نشود

پای خیالم

نکند فرق به حالم...

چه برانی ،چه بخوانی...

چه به اوجم برسانی

چه به خاکم بکشانی

نه من آنم که برنجم

نه تو آنی که برانی

نه من آنم که زفیض نگهت چشم بپوشم

نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی

دراگر باز نگردد

نروم باز به جایی

 پشت دیوار نشینم چوگدا برسر راهی

کس به غیر تو نخواهم

چه بخواهی چه نخواهی

باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی

 


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ