بارالها
از کوی تو بیرون نشود
پای خیالم
نکند فرق به حالم...
چه برانی ،چه بخوانی...
چه به اوجم برسانی
چه به خاکم بکشانی
نه من آنم که برنجم
نه تو آنی که برانی
نه من آنم که زفیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی
دراگر باز نگردد
نروم باز به جایی
پشت دیوار نشینم چوگدا برسر راهی
کس به غیر تو نخواهم
چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی