متنی زیبا از پروفسور سمیعی:
برای کسی که می فهمد هیچ توضیحی لازم نیست
و برای کسی که نمی فهمد هر توضیحی اضافه است
آنانکه می فهمند عذاب می کشند
و آنانکه نمی فهمند عذاب می دهند
مهم نیست که چه مدرکی دارید
مهم اینه که چه درکی دارید
مغز کوچک و دهان بزرگ
میل ترکیبی بالایی دارند
کلماتی که از دهان شما بیرون می آید
ویترین فروشگاه شعور شماست
پس وای بر جمعی که لب را بی تامل وا کنند
چرا که کم داشتن و زیاد گفتن
مثل نداشتن و زیاد خرج کردن است !
پس نگذارید زبان شما از افکارتان جلو بزند...
زنان در تاریخ ایران باستان همواره از جایگاه والایی برخوردار بودند و تاریخ و کتیبه ها و شواهد بسیاری گویای این مطلب است: در آن زمان که در میان اقوام هند و اروپایی زن ربایی و خرید زن متداول بوده ازدواج ایرانی نتیجه ی عقد بوده است .در قوانین دوره ساسانی ازدواجی که به زور و اجبار صورت میگرفته به منزله ی جرم و خیانت شمرده می شده است .این در حالی است که در سرزمین های هم مرز ایران همچون بابل و هند ،دختران از چنین آزادی برخوردار نبودند و در سرزمین بابل دختر می بایست مردی را که پدر تعیین می کرد بدون هیچ گونه مخالفتی می پذیرفت یا در سرزمین هند دختران مثل کالایی به هرکس که پول بیشتری می پرداخت داده می شدند.در ایران باستان خانواده از چنان بنیان محکمی برخوردار بود که بچه دار نشدن زن دلیل بر هم خوردن پیمان زناشویی نبود و در این گونه موارد به راحتی بچه ای را به سرپرستی می پذیرفتند گرچه بنابر دین خود مجاز به انتخاب همسر دیگری با رعایت حقوق همسر اول بودند اما در همه ی متن پهلوی مادیکان هزاردستان تنها یک نمونه از دوزنه بودن دیده میشود که نشان می دهد این امر بسیار نادر بوده است ...در زمان هخامنشیان براساس لوح های گلی تخت جمشید زنان هم دوش مردان در ساختن کاخ های هخامنشی دست داشته و حقوق برابر دریافت میکردند ...در گل نوشته های تخت جمشید شاهد هستیم که در کارگاه های خیاطی زنان مدیر و سرپرست و مردان زیر دست زنان بودند .
مشهورترین تساوی حقوق زن و مرد در ایران باستان اجازه انتقال قدرت از پادشاه به دختر بود.آخرین پادشاه مادها ،آستیاک، دارای فرزند پسر نبود و دختر آستیاک کسی نبود جز ماندانا ،مادر کوروش کبیر، و این مساله در انتقال قدرت به کوروش نقش مهمی داشت.ماندانا همچنین موسس مدارس هخامنشی برای نوجوانان بود که در آنها فنون تیراندازی و اسب سواری را آموزش می دادند.
در عصر هخامنشیان بانویی به نام آرتمیس به مرتبه ی دریاسالاری(فرماندهی نیروی دریایی) خشایارشاه رسید.فرمانده آرسیاب زنی به نام پانته آ داشت که فرمانده گارد جاویدان بود ،استاتیرا دختر داریوش سوم فرمانده نیروی جنگی آن زمان بود ،آرتادخت رئیس خزانه پادشاه اردوان چهارم اشکانی بود ،آزاد دیلمی فرمانده یک باند چریکی بود که در گیلان سالها علیه متجاوزان به ایران جنگید و سرانجام کشته شد .
آذر ناهید ملکه ملکه های امپراطوری ایرانی در زمان شاهنشاهی شاپور یکم بنیان گذار سلسله ی ساسانی بود که نام این ملکه بزرگ و اقتدارات او در قلمرو ایران در کتیبه های کعبه زرتشت استان فارس بارها آمده و ستایش شده است .
هلاله به گفته ی کتب تاریخی و دینی پادشاه زن ایرانی است که در زمان کیانیان بر اریکه پادشاهی نشست و از او بعنوان هفتمین پادشاه کیانیان یاد شده که نامش را همای چهرآزاد نیز گفته اند .
پرین بانوی دانشمند ایرانی ،دختر کی قباد، بود که در سال 924 قبل از میلاد هزاران برگ از نسخه های اوستا را به زبان پهلوی برای آیندگان از گوشه و کنار ممالک آریایی گرد آوری نمود و یک بار کامل آن را نوشت و نام او در تاریخ ایران ثبت شد .
درایران باستان از این دست بانوان موفق کم نیست و مطالعه تاریخ ایران گویای آن است که در ادوار باستان زنان از حقوق مساوی با مردان برخوردار بودند و در فعالیت های اجتماهی همراه مردان حضور داشتند.
پس تو ای زن و مرد ایران به تمدن و فرهنگ سرزمینت ببال و با رفتار امروزت نشون بده که از همون تبار هستی...دختر ایرانی با اقتدار و عزت نفس از حقوق خودت دفاع کن و پسر ایرانی با احترام و تکریم خواهرت ثابت کن که یه مرد ایرانی واقعی هستی ...دخترها و پسرهای ایرانی نذارید جوزدگی ها فرهنگ ارزشمند ایرانی رو نشونه بره
نمی دونم چرا عصبی میشم؟چرا ناراحت میشم ؟چرا نمی تونم خودم رو با این دنیا و مردمش آداپته کنم ...خب آخه عزیز من همینه دیگه آدمها همینند...یکی دوست داره با سرکارگذاشتنت اذیتت کنه و فکرت رو به خودش مشغول کنه ...یکی دوست داره برات قیافه بگیره و به هرطریقی بگه از تو سره ...یکی دیگه دوست داره به تو بی اعتنایی کنه که مثلا اینطوری چقد با کلاس و با شخصیته ..یکی دوست داره مدام نقاط ضعفت رو بهت یادآور بشه...یکی دوست داره با اذیت کردن عزیزانت تو رو برنجونه...یکی دیگه با نادیده گرفتن خواسته های تو سعی داره به تو بفهمونه که من از همه بیشتر می فهمم و رضایت تو هم برام مهم نیست ...یکی حسابی حواسش رو جمع می کنه که اگه اطلاعات و مهارتی داره که تو نداری مبادا داشته هاش لو بره که بتونه همیشه پزشونو بده...یکی دوست داره با نگاه اخم و عصبانی به تو بگه که بیا به من سلام کن یا بگه من از تو متنفرم ...باور کنید هرکدوم از این گزاره ها رو که می نوشتم مصداق هاش می اومد تو ذهنم اما می خوام به همشون بگم اصلا رقتارتون برام مهم نیست ...دوست دارم از این دنیا دست یه نفرو بگیرم به و برم به یه دنیای دیگه ...جایی که آدمهاش ...اصن آدم نداشته باشه هم مهم نیست همین که یه دنیایی باشه که تنها کسی که هیچ وقت از دستش ناراحت نیستم و حتی شرمندش هم هستم اونجا بتونه خوشحال زندگی کنه کافیه ...راستی یادم رفت بگم اون یه نفر کیه : عشق زندگی من :مادرم
تو همان یکتای بی همتای من هستی که تصور تبسم زیبایت تجسم تمام رویا هایم است ...
وقت غروب که می شود ، در کوچه باغ های دلِ تنگم صدای خش خش برگ های پاییزی به گوش می رسد ...بازهم صدای پای همان عابر خسته ، همان آشنای قدیمی که هرروز از این حوالی گذر می کند،آری ...صدای پای سکوت است که باز آمده احوال تنهایی دلم را بپرسد...