گوش کن ،دورترین مرغ جهان می خواند
شب سلیس است و یک دست و باز
شمعدانی ها
وصدادارترین شاخه ی فصل ، ماه را می شنوند.
پلکان جلو ساختمان
در فانوس به دست
و در اسراف نسیم
گوش کن ، جاده صدا می زند از دور قدم های ترا
چشم تو زینت تاریکی نیست
پلک ها را بتکان ، کفش به پا کن و بیا
و بیا تا جایی ،که پرماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روی کلوخی بنشیند با تو
و مزامیر شب اندام تو را ،مثل یک قطعه آواز به خود جذب کنند
پارسایی است در آنجا که تو را خواهد گفت :
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه ی عشق تر است ...
ازمجوعه ی حجم سبز شادروان سهراب سپهری